اهالي آبادي جُفره، فارغ از دنياي بيرون، از طريق ماهيگيري امرار معاش ميكردند. همنشينان آنها، ساكنان زيباروي دريا- پريان دريايي- و بوسلمه، ساكن زشتروي درياها بود و تمام هم و غم اهالي آبادي پديدار شدن گاه و بيگاه پريان دريايي، عشق آنها به جوانان ماهيگير و خشم و كينة بوسلمه بود. اما با پيدا شدن آدمهايي از مناطق ديگر زمين و آمدن جعبة جادويي، شربت جادويي، كشيده شدن جاده و ساخته شدن پاسگاه و از همه مهمتر وجود مادة سياه و بدبويي كه به آن نفت ميگفتند، نه از ساكنان درياها خبري شد و نه ديگر صداي آواز يا گرية آنها به گوش رسيد. زندگي اهالي جفره در حال دگرگوني بود.
اهالي آبادي جُفره، فارغ از دنياي بيرون، از طريق ماهيگيري امرار معاش ميكردند. همنشينان آنها، ساكنان زيباروي دريا- پريان دريايي- و بوسلمه، ساكن زشتروي درياها بود و تمام هم و غم اهالي آبادي پديدار شدن گاه و بيگاه پريان دريايي، عشق آنها به جوانان ماهيگير و خشم و كينة بوسلمه بود. اما با پيدا شدن آدمهايي از مناطق ديگر زمين و آمدن جعبة جادويي، شربت جادويي، كشيده شدن جاده و ساخته شدن پاسگاه و از همه مهمتر وجود مادة سياه و بدبويي كه به آن نفت ميگفتند، نه از ساكنان درياها خبري شد و نه ديگر صداي آواز يا گرية آنها به گوش رسيد. زندگي اهالي جفره در حال دگرگوني بود.