این کتاب مجموعه شعری پیوسته است؛ به این معنا که سطرها و بندها و شعرهایش مستقل و پیوسته است، درست مثل انسانها در هستی که مختارند و مجبور.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
تو مثل رودخانهای ترکم کردی برای همین است گاهی ماهیهای مُرده در خود پیدا میکنم بازگشتنت، جوانیاَت بازنمیگردد تو از انتهای این خیابان بیرون رفتی و آن انتها هنوز بر سینهی جهان سوراخ است چرا نمیتواند برف؟ را نمیتواند برف بر گذشته ببارد؟ چرا نمیتواند برف این خیابان را ورق بزند؟
این کتاب مجموعه شعری پیوسته است؛ به این معنا که سطرها و بندها و شعرهایش مستقل و پیوسته است، درست مثل انسانها در هستی که مختارند و مجبور.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
تو مثل رودخانهای ترکم کردی برای همین است گاهی ماهیهای مُرده در خود پیدا میکنم بازگشتنت، جوانیاَت بازنمیگردد تو از انتهای این خیابان بیرون رفتی و آن انتها هنوز بر سینهی جهان سوراخ است چرا نمیتواند برف؟ را نمیتواند برف بر گذشته ببارد؟ چرا نمیتواند برف این خیابان را ورق بزند؟