کابوسهایم همیشگیاند. اما وقتی خودم به پای خودم آمدهام به این دنیای نحس کلمات، که ارواح اشیا و آدمهایند، به طمع کام گرفتن از کلمات، دیگر چه جای گله…
آن برجها برای من و برای این داستانها فقط آن دو برج خاص نبودند. برای تمرکز که پلک میبستم، پشت پلکهایم، شکل وهمآلود تل ویرانهشان هم، شکلی بود که در کابوسهای گذشته تا حال حالا تناسخ داشته است… وقتی که از دیار، کتابی مصور از واقعه، به دستم رسید، و دیدم که ندیده، صحنههایی را دیده و نوشتهام…
کابوسهایم همیشگیاند. اما وقتی خودم به پای خودم آمدهام به این دنیای نحس کلمات، که ارواح اشیا و آدمهایند، به طمع کام گرفتن از کلمات، دیگر چه جای گله…
آن برجها برای من و برای این داستانها فقط آن دو برج خاص نبودند. برای تمرکز که پلک میبستم، پشت پلکهایم، شکل وهمآلود تل ویرانهشان هم، شکلی بود که در کابوسهای گذشته تا حال حالا تناسخ داشته است… وقتی که از دیار، کتابی مصور از واقعه، به دستم رسید، و دیدم که ندیده، صحنههایی را دیده و نوشتهام…