یک گل آفتاب افتاده داخل چشمانت و اخمهایت را در هم کردهای. اما من خندهات را دوست دارم، آن خندههای صاف و زلال و بچگانه را... به تو اخمکردن نمیآید آقا مصطفی!
یک گل آفتاب افتاده داخل چشمانت و اخمهایت را در هم کردهای. اما من خندهات را دوست دارم، آن خندههای صاف و زلال و بچگانه را... به تو اخمکردن نمیآید آقا مصطفی!