ضربها اول آرام بود. بعد صدای جیغها بلند شد. جیغهای تیز. توی دست هر کدام از اهالی یک شاخ بود. شاخ جانوری که قباد نمیشناخت. تویش میدمیدند و صدایی میداد شبیه جیغ زنی که شیون میکند. با بلندشدن صدای جیغها، ضربها هم تندتر شد و حالا جمعیت همگی پا میکوفتند. زوجها آرام و با سرعتی ثابت و هماهنگ سمت محیط درخشان دایره حرکت میکردند و مردم با فاصله دنبالشان. بعضیها شاخههای بادام با چغالههای تازه دستشان بود و برخی کتلهای پارچهای بلند کرده بودند. همه چیز درخششی فسفری داشت. مردم هم صدا توی شاخها جیغ میکشیدند و صدا در کوهستان پژواک میشد. سالار با سرعتی که از زنی چون او انتظار نمیرفت رسیده بود به مرکز دایره و وسط تشتْ میلهای نصب میکرد که پیکانی مثل یک عقربه رویش سوار بود. تنها کسانی که نقاب نداشتند، نامزدها بودند.
ضربها اول آرام بود. بعد صدای جیغها بلند شد. جیغهای تیز. توی دست هر کدام از اهالی یک شاخ بود. شاخ جانوری که قباد نمیشناخت. تویش میدمیدند و صدایی میداد شبیه جیغ زنی که شیون میکند. با بلندشدن صدای جیغها، ضربها هم تندتر شد و حالا جمعیت همگی پا میکوفتند. زوجها آرام و با سرعتی ثابت و هماهنگ سمت محیط درخشان دایره حرکت میکردند و مردم با فاصله دنبالشان. بعضیها شاخههای بادام با چغالههای تازه دستشان بود و برخی کتلهای پارچهای بلند کرده بودند. همه چیز درخششی فسفری داشت. مردم هم صدا توی شاخها جیغ میکشیدند و صدا در کوهستان پژواک میشد. سالار با سرعتی که از زنی چون او انتظار نمیرفت رسیده بود به مرکز دایره و وسط تشتْ میلهای نصب میکرد که پیکانی مثل یک عقربه رویش سوار بود. تنها کسانی که نقاب نداشتند، نامزدها بودند.