ماجرای کتاب، تک گویی راوی است درباره این که خودش (جلال) و همسرش (سیمین دانشور) بچه دار نمیشوند. کتاب با این جمله آغاز میشود: هر آدمی سنگی است بر گور پدرش
راوی نخست به بازگویی چگونگی زندگی خانوادگی اش می پردازد و سپس راه های بچه دار شدن را بر می شمارد و از آزموده های خود و همسرش در بررسی برخی از این راه ها می گوید. نویسنده با مقایسه خودش با دیگران به خود دلگرمی می دهد: تو زندگی می کنی که بنویسی، آنهای دیگر بی هیچ قصدی فقط زندگی می کنند. پس از آن که برای آینده نمی تواند کاری کند، به سراغ گذشته اش می رود و از این که پایان سلسله ای است که از همان آغاز آفرینش آدمی به راه افتاده و پس از پدرش به او رسیده، خرسند می شود: من اگر بدانی چقدر خوشحالم از این که آخرین سنگ مزار درگذشتگان خویشم
ماجرای کتاب، تک گویی راوی است درباره این که خودش (جلال) و همسرش (سیمین دانشور) بچه دار نمیشوند. کتاب با این جمله آغاز میشود: هر آدمی سنگی است بر گور پدرش
راوی نخست به بازگویی چگونگی زندگی خانوادگی اش می پردازد و سپس راه های بچه دار شدن را بر می شمارد و از آزموده های خود و همسرش در بررسی برخی از این راه ها می گوید. نویسنده با مقایسه خودش با دیگران به خود دلگرمی می دهد: تو زندگی می کنی که بنویسی، آنهای دیگر بی هیچ قصدی فقط زندگی می کنند. پس از آن که برای آینده نمی تواند کاری کند، به سراغ گذشته اش می رود و از این که پایان سلسله ای است که از همان آغاز آفرینش آدمی به راه افتاده و پس از پدرش به او رسیده، خرسند می شود: من اگر بدانی چقدر خوشحالم از این که آخرین سنگ مزار درگذشتگان خویشم