«عشق در این قصه قرار است به یک جنایت پایان دهد...» آن زمان که با پای خود وقتی وجودش همچون سنگی سخت، بعید به نظر میرسید حتی ترک بردارد آمده بود واهمه را بندِ خاموشی مطلق کند تا برسند به یک مردابِ ترسناک هرگز گمان نمیکرد شبی را به چشم ببیند که همه چیز در هم بشکند و سر اسلحه به قصدِ شلیک بنشیند روی شقیقهاش... در خواب هم نمیدید نگاهِ مردی که به اعماق جانِ سنگی او نفوذ کرده به آنی، در چشم بر هم زدنی دچارِ خشم و نفرتی بیانتها شود! اما عاقبت همان نگاه تاریکِ مردانه او را رساند به یک باورِ دردناک... اینکه احساس کند زندگیاش یک اقتباس غمانگیز است از سهمگینترین تراژدی بشریت! در واقع زندگیاش اقتباسی بود از تمام فریبها و عکسالعملها و حتی رازهایی که هیچ کدام مخفی نمیماند... این رمان در سه صحنه با نامهای «واهمه»، «خاموشیمطلق» و «مرداب» نوشته شده است.
«عشق در این قصه قرار است به یک جنایت پایان دهد...» آن زمان که با پای خود وقتی وجودش همچون سنگی سخت، بعید به نظر میرسید حتی ترک بردارد آمده بود واهمه را بندِ خاموشی مطلق کند تا برسند به یک مردابِ ترسناک هرگز گمان نمیکرد شبی را به چشم ببیند که همه چیز در هم بشکند و سر اسلحه به قصدِ شلیک بنشیند روی شقیقهاش... در خواب هم نمیدید نگاهِ مردی که به اعماق جانِ سنگی او نفوذ کرده به آنی، در چشم بر هم زدنی دچارِ خشم و نفرتی بیانتها شود! اما عاقبت همان نگاه تاریکِ مردانه او را رساند به یک باورِ دردناک... اینکه احساس کند زندگیاش یک اقتباس غمانگیز است از سهمگینترین تراژدی بشریت! در واقع زندگیاش اقتباسی بود از تمام فریبها و عکسالعملها و حتی رازهایی که هیچ کدام مخفی نمیماند... این رمان در سه صحنه با نامهای «واهمه»، «خاموشیمطلق» و «مرداب» نوشته شده است.